انتظار
سلام دیشب از ملایر اومدم. رفتیم پیش دکتر مامانی ایشون گفتند که از هفته بعد باید آمادگی لازم را جهت ورود این پرنس ناناز داشته باشیم چون وارد هفته ٣٨ میشن. وای این پرنس شیطون از این طرف شکم مامانی یه دفعه میرفت اونطرف منم که لذت می بردم و دستو پاشو احساس میکردم. این حس بسیار قشنگ بود و همینطور که گفتم تا به حال همچین حسی رو تجربه نکرده بودم. یه اتفاق بد هم افتاد پدرم بستری شده بیمارستان رگ های پاهاش به علت فشار زیاد مسدود شده و بعد از چند مرحله آزمایش، رادیولوژِی، سونوگرافی داپلر، اکو و... تا ساعت ١١ شب درگیر بودم تا بستری شدند. خیلی لحظات بدی بود تا به حال پدرم رو اینطوری ندیده بودم، نمیتونست راه بره همش زیر بغلش رو گرفتم احساس کردم واقعاً داره پیر میشه، خیلی خیلی بد بود تو همون بیمارستانی که ایشون ٣٠ سال کار کرده بستری شده بود تا یک ماه آینده از همون بیمارستان بازنشسته میشن. خدارو شکر خطرات رد شده و الان بهتر شدند