کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

AZIZE BABAII

مامان نی نی

امروز می خوام از فرزندم تعریف کنم.هر چند از قدیما گفتن"نمی شه از بچه زیاد تعریف کرد".ولی خوب چکار کنم اینقدر کاراشون شیرین و لذت بخشه که ادم ذوقشونو می کنه.این اقا کیان ما هر روز که میگذره فهمیده تر از دیروز میشه.هر کارجدیدی که یاد میگیره،تا کامل یادش نگیره وانجامش نده ول کن نیست.مثلا دیروز کلی تلاش کرد تاآخری یاد گرفت که چطودی از میز غذاخوری پایین بیاد.خلاصه من و باباجونش کلی ذوقش رو کردیم وکلی عکس گرفتیم.این اقا کیان ما دیگه خودش به تنهایی غذا میخوره اونم با قاشق و چنگال.تو کارای خونه به مامانش خیییییلی کمک می کنه.مثلا کمک مامانش جارو برقی میکشه.هر جا یی رو که کثیف می کنه فورا میره دستمال میاره و تمیز می کنه .هر وقت دستشویی داره ...
17 خرداد 1393

دلنوشته های مامانی

با سلام.کیان عزیز ما هم اکنون یکسال و هفت ماه و بیست و نه روز داره.کیان جون ما پسر بسیار فهمیده ای است,درک بزرگی داره و کاملا منظورش رو به ما می رسونه.قبلا کمی سخت بود که نمی دونستی چه چیزی می خواد و برای چی گریه می کنه اما الان خیلی راحت تر شدم چون اون حرفاشو کاملا بهم می فهمونه.اقا کیان خشکل ما توی این یکسال و هفت ماه مسافرت های زیادی رفته ,مثل:اصفهان,شیراز,ارومیه,کرمانشاه,شمال,قم,همدان,اراک,ملایر و نهاوند.کیان صالح ما خیلی عزیزه و روز به روزعزیزتروشیرین تر هم میشه.ایشالا خداهمه بچه ها روبرای پدر و مادر هاشون نگه داره.  
15 خرداد 1393

بعد از یک غیبت طولانی

امروز روز دوم ماه مبارک رمضانه و اولین سالی که کیان جون در این ماه حضور داره پسرمون دیگه برا خودش مردی شده. مردی با تحکم خاص که اصلا گریه نمیکنه و هر کاری که بخواد انجام بده یا چیزی بخواد با غر زدن و زور از ما میگیره و انجام میده. ششمین مروارید سفید دهنش هم درومده و به گاز گرفتن علاقه خاصی داره. دوتا دندون پیشش اینقدر تیز شده که یکبار دستمو چنان گاز گرفت که خون اومد البته مامان جونی هم از این آسیب ها بی نصیب نیست. الان حدودا دو هفته شده که به خونه جدید رفتیم و اولش یک کم براش محیط جدید عجیب بود اما به مرور زمان براش عادی شده و چون از خونه قبلی بزرگتره با روروکش بیشتر میتونه شیطونی کنه.پسر عزیزمون چندتا کلمه هم پس و پیش میگه مثل: بابا...ماما....
20 تير 1392

دندووووووووووووووووون

چند روز پیش کیان جون اولین دندونش درومد و ما داریم برا  درست کردن آش دندون آماده میشیم. اینقدر کیان جون گریه میکرد اینقدر بیقرار بود که من و مامان جونی داشتیم دیوونه میشدیم. خوشبختانه یک کم بهتر شده اما بقیه دندونا هم دارن یواش یواش سرو کلشون پیدا میشه. یک ژل دندون براش گرفتیم که یک کم دردو کمتر کنه.پسرم کلی لاغر شده. اگه راه حلی جهت کاهش درد و راحت درومدن دندونا سراغ دارید بجز استفاده از دندونی و مسواک مخصوص بهمون بگید خوشحال میشیم
5 خرداد 1392

چندتا عکس جدید

بعد از مدتها وقت کردم چندتا عکس جدید بذارم. برا دیدن عکس ها ادامه مطالب رو ببینید کیان جونی ما دیگه خودش میشینه.به کارهایی  که دوست نداره سریع واکنش همراه با اعتراض نشون میده. همچنان با دوست قدیمیش میکی موس و آدم آهنی سرگرم میشه               ...
22 ارديبهشت 1392

اولین کلمه

دیروز کیان جون اولین کلمه رو به زبون آوردو من و مامان جونی کلی ذوق کردیم. کیان جون گفت{ دَدَ} حالا هی کیان میگفت د د حالا هی من و مامانی ندید بدید میگفتیم دَدَ. خلاصه زنگ زدیم ملایر به بابام اینا و گوشی در دهن پسملی و تلفن بابا اینا رو آیفون بود و دَدَ  هی ما ذوق کن اونا ذوق کن...... کیان جون با این حال که هر روز یا با مامانی میری پارک یا گاهی ۳ نفره میریم بیرون اولین کلمه رو دَدَ میگی بعدا خدا به داد برسه...
22 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد