کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

AZIZE BABAII

سرماخوردگی

دیروز  که سر کار  بودم خانمم تماس گرفت و گفت کیان جون همش خوابه امروز کوچولوی آروم و خوبی بوده  و مامانش و اذیت نکرده و خوب استراحت کرده. بعد از اینکه به خونه رفتم  متوجه شدیم که تب داره. یک کم دست و باهای کوچولوشو تو آب ولرم شستیم ولی تاثیری نداشت. رفتیم مرکز طبی کودکان اونجا اینقدر نی نی ناناز و  مریض بود که دلمون کلی سوخت. خلاصه ساعت ۲ شب بود که نوبتمون شد.  دکتر تشخیص سرماخوردگی خفیف داد و دارو تجویز کرد. اینقدر واسه فرشتمون ناراحت بودیم اینقدر بی حال  بود.  از روز تولد تا حالا اینقدر کیانمون بی حال و آروم ندیده بودیم. مامانی کلی گریه کرد. منم هر بار نگاش میکردم که بی حاله کلی می سوختم. خلاصه امروز...
1 آذر 1391

یک ماهگی

م۱۳ آبانماه کوچولوی زیبای ما یک ماهه شد . اینقدر سرم شلوغ بود که نتونستم مطلب بذارم. این روزا کیان جون شبها خوب می خوابه و زیاد اذیتمون نمیکنه. کاملاْ منو مامان جونی رو میشناسه. محصوصاْ مامانی. تا اونو میبینه چشمهای معصوم و زیباش به سمت اون میره. کیان جونی دیشب خیلی گریه کرد تا دیروقت دیگه از ناراحتی داشتم میمردم . طوری بود که ساعت ۲ شب زنگ زدم مامانم رو بیدار کردم اونم گفت که احتمالاْ به خاطر رژیم غذایی مامان جونی که گرمی زیاد میخوره و نانازمون بیتاب شده. یک کم منو مامانی بغلش کردیم مامان بزرگ هم که اومده خونه ما تا کمکمون باشه تا ۴۰ روزگی هم بغلش کرد تا بغل مامان بزرگ بالاخره خوابید. از ناراحتی دیوونه شدیم منم که باید امروز سر کار میرفتم خ...
19 آبان 1391

یک وقفه کوتاه

ببخشید یک تاخیر کوتاه مدت بیش اومد. حسابی حسابی سرم شلوغه تو محل کار. آقا کیان هم که کوچولوی نانازم خیلیگل بسر خوبی شده تا حالا منو مامانی و تا صبح چندیدین بار بیدار می کرد اما حالا یه کوچولو بیدار میشه شیر میخوره  و تا  ۷ صبح هم بیدار نمیشه. از کلیه دوستانی که برا سالم به دنیا اومدن کیان جون ما دعا کردند صمیمانه تشکر میکنم. انشاءالله به زودی عکس های جدید و فیلم میذارم. راستی جدیداْ آقا کیان که گرسنش میشه برا اینکه به ما بفهمونه دستشو تا نصفه تو دهنش کرده و شروع به خوردن با صدای ( ملچ ملوچ) میکنه. ...
16 آبان 1391

تولد فرشته آسمونی و یک دنیا شادی

سلام امشب بالاخره وقت پیدا کردم و تونستم مطلب بنویسم. روز پنج شنبه 13 مهرماه ساعت 9:15 صبح فرشته آسمونی ما بعد از یک سفر 9 ماهه و اندی منت بر سرمون گذاشت و توسط پزشک ایشون خانم دکتر فلورا جمشیدی به این دنیا پا گذاشت. از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم اولین سوالی که پرسیدم سلامتی مادر و پس از اون سلامتی پسرم بود که خدارو شکر همه چیز به خوبی و خوشی بود. شب قبل از رفتن مامانی به اتاق عمل منو مامان جونی نماز امام زمان خوندیم و صبح با وضو رفتیم . اون شب اصلاً استرس نداشتم و زود خوابم برد.خیلی روز قشنگی بود. نمیدونک چی بنویسم؟؟؟؟عکس های پسرم رو در ادامه مطالب میذارم حتماً ببینید. پدر شدن خیلی خیلی زیبا بود. تا به دنیا اومد به همراه هومن(دامادمون)...
17 مهر 1391

خبر خبر

سلام، سلام، بالاخره تاریخ ورود عزیز دلمون، امیدمون، نفسمون معین میشه. انشاءالله پنج شنبه١٣/٧/ ١٣٩١                                                                                           &...
9 مهر 1391

شمارش معکوس

سلام همگی خوبید؟ دیگه این روزا داره شمارش معکوس شروع میشه احتمال بسیار زیاد تاریخ دقیق ورود پرنس ما ١٤ مهرماه میشه. حال و هوای جدیدی دارم پیدا میکنم . دیگه مامانی هم شروع به فعالیت روزانه کرده و ساک و وسایل مورد نیاز رو آماده کرده. فقط نیاز به دعای خیر شما برای سلامتی مامانی و نی نی داریم. منم این روزا سرم شلوغه مثل همیشه. فردا هم امتحان ّFinal زبان دارم. منتظر کامنت های زیبا و راهنماییهای شما برای این مدت باقی مونده هستیم. ...
29 شهريور 1391

آمادگی های نهایی برای ورود فرشته آسمانی

دیگه این روزهای آخر برامون خیلی سخت میگذره و زودتر انتظار ورود نی نی عزیزمون رو میکشیم، احتمالاً در دهه اول مهر ماه این آقا کیان ما منت سرمون میذاره و میاد به یک دنیای جدید. مامانی هم آخرین سونو رو رفته و الحمدالله همه چیز خوبه. مامان بزرگ کیان (مامان مامانی) هم دیسک کمرش شروع به درد گرفته از اون طرف هم پدر من اون وضعیتش بود، مادرم هم که یک پاش سر کار بود و یک پاش بیمارستان (به خاطر بابام)، دیگه حسابی کلافه شده بودم، می خواستم مامانی رو بیارم تهران همینجا خودم ازش زمواظبت کنم، و همینجا هم وضع حمل کنن که دکترشون گفتند کار خطرناکی و منصرف شدم، راستی نگفته بودم، مادرم  تکنسین اتاق عمل زنان، و٢٠ مهرماه بازنشسته میشه، این آقا کیان...
20 شهريور 1391

انتظار

سلام دیشب از ملایر اومدم. رفتیم پیش دکتر مامانی ایشون گفتند که از هفته بعد باید آمادگی لازم را جهت ورود این پرنس ناناز  داشته باشیم چون وارد هفته ٣٨ میشن. وای این پرنس شیطون از این طرف شکم مامانی یه دفعه میرفت اونطرف منم که لذت می بردم و دستو پاشو احساس میکردم. این حس بسیار قشنگ بود و همینطور که گفتم تا به حال همچین حسی رو تجربه نکرده بودم. یه اتفاق بد هم افتاد پدرم بستری شده بیمارستان رگ های پاهاش به علت فشار زیاد مسدود شده و بعد از چند مرحله آزمایش، رادیولوژِی، سونوگرافی داپلر، اکو و... تا ساعت ١١ شب درگیر بودم تا بستری شدند. خیلی لحظات بدی بود تا به حال پدرم رو اینطوری ندیده بودم، نمیتونست راه بره همش زیر بغلش رو گرفتم احساس ک...
12 شهريور 1391

عکس های سیسمونی مستر کیان )

سلام، مامان بزرگ کیان جون زحمت کشیدن سیسمونی آقا کیان رو ه همراهی مامان جونی تهیه کردن. واقعاً همه چیزشون عالی و مخصوصاً رنگ انتخابی خیلی قشنگ بود. دستتون درد نکنه باقی عکس ها رو در ادامه مطالب ببینید... (ببخشید یک کم کیفیت عکس ها پایینه) ...
5 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد