پدرانه 5
امروز پنج شنبه روز کشیک کاری منه. دارم یکسری کارهای عقب افتاده رو جبران میکنم. مطالبی که به عنوان پدرانه می ذارم تماماً مربوط به پسر گلم و می خوام در آینده انشاالله بخونه تا کمی با حال و هوای زمانی که تو وجود مامانی و تو فکر منه آشنا بشه. بقیه در ادامه مطالب....
پسرم این روزها دارم یک حس جدید رو تجربه می کنم، یک حسی که تا به حال تجربه نکرده بودم و این اتفاق در ماه ششم افتاده، فکر میکردم مثل بقیه حس ها باشه و نوع اون فرق داشته باشه اما اینطور نیست و قابل بیان هم نیست. هر لحظه به تو فکر میکنم و اتفاقاتی ( خندیدن، گریه، لبخند، اخم کردن، بیرون رفتن با شما و مامانی، حس زیبای پدر و مادرم و اطرافیان بعد از اومدن شماو...) که در آینده خواهد افتاد را تصور میکنم. خیلی خیلی زیباست.نمیدونم چه شکلی خواهی بود ،لحظه تولد؟ ولی فقط یکبار صورت زیبای شما رو در سونوگرافی در 6 ماهگی دیدم و این شروع همان حس زیبا بود. صورتی گرد و لبانی برجسته با چشمانی بسته. به نظر هر پدر و مادری فرزندشان بهترین و زیباترین هستند و در این مورد نیز شما برای ما استثنا و بهترین بهترین ها و زیبا ترین زیبا ترین ها. فقط برای اومدنت داریم لحظه شماری میکنیم. راستی مادر جون (مامانم) هم برات یک سرهمی زیبا بافته ( قربون اون دستای زیباش برم که همیشه پاییز و زمستونا دوتا میله تو دستاشه.