کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

AZIZE BABAII

پدرانه 5

1391/5/5 11:59
نویسنده : BABA KAMRAN
376 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پنج شنبه روز کشیک کاری منه. دارم یکسری کارهای عقب افتاده رو جبران میکنم. مطالبی که به عنوان پدرانه می ذارم تماماً مربوط به پسر گلم و می خوام در آینده انشاالله بخونه تا کمی با حال و هوای زمانی که تو وجود مامانی و تو فکر منه آشنا بشه. بقیه در ادامه مطالب....

 

 پسرم این روزها دارم یک حس جدید رو تجربه می کنم، یک حسی که تا به حال تجربه نکرده بودم و این اتفاق در ماه ششم افتاده، فکر میکردم مثل بقیه حس ها باشه و نوع اون فرق داشته باشه اما اینطور نیست و قابل بیان هم نیست. هر لحظه به تو فکر میکنم و اتفاقاتی ( خندیدن، گریه، لبخند، اخم کردن، بیرون رفتن با شما و مامانی، حس زیبای پدر و مادرم و اطرافیان بعد از اومدن شماو...) که در آینده خواهد افتاد را تصور میکنم. خیلی خیلی زیباست.نمیدونم چه شکلی خواهی بود ،لحظه تولد؟ ولی فقط یکبار صورت زیبای شما رو در سونوگرافی در 6 ماهگی دیدم و این شروع همان حس زیبا بود. صورتی گرد و لبانی برجسته با چشمانی بسته. به نظر هر پدر و مادری فرزندشان بهترین و زیباترین هستند و در این مورد نیز شما برای ما استثنا و بهترین بهترین ها و زیبا ترین زیبا ترین ها. فقط برای اومدنت داریم لحظه شماری میکنیم. راستی مادر جون (مامانم) هم برات یک سرهمی زیبا بافته ( قربون اون دستای زیباش برم که همیشه پاییز و زمستونا دوتا میله تو دستاشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آرین و آوا
7 مرداد 91 2:37
سلام خواندن احساسات شما که بسیار روان و زیبا اونه رو بیان می کنید برایم خیلی جالبه می دونید خیلی خوبه که می تونید احساساتتون رو به خوبی بیان کنید و باید بگم که این هنریه که همه کس از اون بهرهمند نیستند. براتون آرزوی موفقیت می کنم و در این ماه عزیز از خداوند برای شما و خانواده محترمتون بهبرین ها رو آرزو می کنم. به آقا کیان و مامان عزیزش سلام مخصوص برسونید انشاالله این روزها زودتر تموم می شه و سه نفری با هم تو خونه پر از مهرو محبتتون باشید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد