کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

AZIZE BABAII

ناراحتی مامانی

چند روزی که حال مامانی زیاد مساعد نبود به دکتر مراجعه کردیم اونم به مامانی یک هفته استراحت مطلق داده. علتش هم تعداد پله های  محل کار مامان جونی. خیلی ناراحتم ولی خدا رو شکر به موقع اقدام شد.. الان هم مامانی شهرستانه و استراحت مطلق و منم چند روزی که اومدم تهران. خیلی خیلی دام برا مامانی و  کیان جون تنگ شده. دعا کنید زودتر همه چیز نرمال بشه.
20 تير 1391

ملایر

سلام امروز انشاءالله قرار بریم ملایر، خیلی خیلی دلمون برا مامان و بابا تنگ شده برا پارک سیفیه و ..... از اون طرف هم عروسی یکی از دوستای همسرمه. مادر جونی و پدر جونی آقا کیان هم دلشون تنگ شده برا کیان خان. عزیزم هر روز داره جنب و جوشش زیادتر میشه. نفسمه.
14 تير 1391

دومین عروسی سه نفره

سلام دیشب ما دومین جشن عروسی سه نفرمون رو تجربه کردیم. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اولی عروسی دخترعمو مامانی بود تو همدان و دومی عروسی یکی از همکارام بود (خانم کریمی) تو مینی سیتی. دیروز سریع از سرکار خودمو رسوندم خونه مراسم ساعت 7 شب شروع میشد. مامانی هم از سر کارش اومد .ما ساعت 7 راه افتادیم. اتوبان همت هم که همیشه ترافیک، خلاصه ما حدود ساعت 8 رسیدیم. خانمم هم با همکارام آشنا شدند و شب بسیار خوبی بود. با آرزوی خوشبختی همکارم خانم کریمی و همه عروس دامادا و مخصوصاً داماد آینده ( کیان جون مامان و بابا) ...
13 تير 1391

دردسر های شیرین

سلام، دیشب این ناز پسر ما ساعت ٣ شب اینقدر تکون می خورد و لگد می زد که من و مامانی رو از خواب  بی خواب کرده بود، نمیدونم آخه اون موقع شب چرا بیدار شده بودی عزیز تر از جونم، نفسم، امیدم؟ خلاصه اینقدر باهش حرف زدم و مامانی سوره والعصر و آیة الکرسی رو خوند تا آقا آروم آروم خوابید. دیشب هم که فینال یورو ٢٠١٢ بود تا دیر وقت بیدار بودم. امروز هم تو اداره خیلی کسل و خواب آلود بودم . ...
12 تير 1391

سونوگرافی 3

سلام ببخشید دیر مطلب می ذارم. این روزها سرم خیلی شلوغه. هفته پیش رفتیم سونو کنترلی. من و مامان نی نی چهره زیبا و دوست داشتنی کیان جون رو دیدیم. اینقدر برای ما زیبا و در عین حال ناز بود که فکر نکنم قشنگ تر از این لحظه در زندگی هیچیک از ما وجود داشته تا حالا. اینقدر ناز می کرد، خودشو به حالت خمیازه کشیدن می کشید و دست و پا می زد..... انگار اونم که مارو دیده بود داشت برا پدر و مادرش ناز می کرد. برگشتنی اینقدر خوشحال بودم که تو خیابون همش یاد اون چهره زیبا بودم و می خندیدم.
4 تير 1391

اولین سالگرد دوتا شدنمون

سلام دیروز ٢٦ خرداد ماه اولین روز دوتا شدن  و کاملتر بگم سه تا شدنمون به طور غیر رسمی بود. اولین سالگرد ازدواج، اولین سال شروع زندگی مشترک و..... خیلی روز خوبی بود جاتون خالی، مامان کیان که یک نهار مخصوص درست کرد. من هم تا ساعت ١٢ ظهر خواب بودم و وقتی بیدار شدم صبحانه و نهار رو یکی کردم خیلی وقت بود اینقدر نخوابیده بودم. بعدش هم کلی عکس با پوزیشن های مختلف گرفتیم و شب هم به رستوران خانه کوچک تو فاطمی رفتیم. مستر کیان هم باهامون بود و تو شکم مامانی کلی ورجه وورجه میکرد . مثل اینکه اونم فهمیده بود و کلی خوشحال بود. دیروز همه عمه مهسا، عمه محدثه، مادر جون و پدر جون، خاله معصومه، خاله فاطمه، خاله لیلا، خاله زهرا ، مادر جون و دایی حسی...
27 خرداد 1391

مادرانه

سلام به همگی به کسانی که به وب آقا کیان ما سر می زنند و براش یادگاری می ذارن تا وقتی بزرگ شد و انشاالله خودش تونست بخونه و ادامه بده از همگیتون تشکر کنه. تحمل سختی های این روزها و محدودیت های آن، با انتظار اومدن فرشته آسمانی ما، خیلی شیرین می گذره. ماشاالله اینقدر جنب و جوش داره که مادر جون(مامان بابا کامران) میگه بابا کامران هم همینطور بوده و من هم این تجربه شیرین و لذت مادر شدن را دارم تجربه می کنم. روزها و شبها کلی با آقا کیان دردودل میکنم و کلی دعا و قرآن برای سلامتی و صالح شدنش می خونم. داره کم کم سختی های شیرین شروع میشه دعا کنید بتونم با شیرینی بیشتری پشت سر بذارم. کامی جون (بابای دوست داشتنی پسرم) هم خیلی کمکم میکنه. ...
25 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد